اولین خوابِ پس از مشهد

ساخت وبلاگ
هو نمی‌دانم چه سری است که هرسال آبان که می‌رسد پروردگار عالم یادش می‌افتد وسط سرویس کردن دهان طبیعت، یک حالی هم به ما بدهد. مثلا دوازده آبان یادش بیفتد چه قدر خوب می‌شود اگر یک کتک مفصل به آن معلم سرخوش دروازه‌غار بزنم. یک جوری هم بزند که آبرویش پیش شاگرد و معلم و همکار یک‌جا برود. با صدای گرفته و چشم‌های ورقلمبیده از زور گریه زنگ آخر بفرستدش سر کلاس و بعد یک کاغذ دیواری بزرگ بگذارد جلوی رویش تا تمام حرصش از ناملایمات زندگی را با قلموی پهن و رنگ آبی تیره بر آن تخلیه کند. بعد درست در همان لحظه‌ای که دارد غرق می‌شود همکار همیشه مهربانش را برساند تا دوتایی محکم و بی‌قاعده آسمان شب را نقاشی کنند. باورم نمی‌شود همیشه قرار است این‌قدر سخت بگذرد. مثلا اگر فردا بروم ساعت 5 و نیم در کوثر بنشینم و حاج حسین باز هم کار را به آخر نرساند، آن‌وقت یقین پیدا می‌کنم که آبان همیشه سخت است. اما اگر آن روی سکه نصیبم شود، آن رویی که همکار خوش‌قلب را در ساعت چهار بعد از ظهر می‌کشاند توی کلاسم تا با هم آسمان را نقاشی کنیم، اگر آن رو نصیبم شود بی‌شک یک فرصت دیگر به آبان خواهم داد. برای اینکه به شیرینی نیمه شب‌های سرد حرم مشهد باشد. این را نوشتم که یادم بماند می‌خواهم گاهی از پوسته‌ی تسلیم بودن خارج شوم و با اجازه‌ی بزرگترها برای خدا اولتیماتوم تعیین کنم. اولین خوابِ پس از مشهد...ادامه مطلب
ما را در سایت اولین خوابِ پس از مشهد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bdelbaramad3 بازدید : 70 تاريخ : دوشنبه 30 خرداد 1401 ساعت: 1:29

هو یادم نمی‌آید آخرین‌باری که انقدر ناامید بودم کی بود. انقدر ناامید که سر ظهر، ساعت سیزده بلاگ را باز کنم و بخواهم فقط بنویسم. فقط بنویسم تا ذهنم خالی شود. این همه ناامیدی راستی از کجا آمده؟ وقتی که تازه دو ماه است توی خانه‌ی خودمان آمده‌ایم و به یکی از دست نیافتنی‌ترین آرزوهایمان رسیده‌ایم؟ چرا زندگی انقدر زود برای من یکنواخت و کسل‌کننده می‌شود؟ چقدر از اینکه هیچ کار خاص و به‌درد بخوری توی زندگی نکرده‌ام حرصم می‌گیرد. در آستانه‌ی سی‌سالگی نمی‌توانم ادعا کنم که حتی یک محصل خوب بودم. یک کارمند خوب، یک نویسنده‌ی خوب یا حتی یک همسر خوب.  زندگی واقعیت را تف کرده توی صورتم، واقعیت بی‌دل و جرئت بودن را. واقعیت اینکه آرزو دارم به ورکشاپ آرمین میلانی بروم اما نمی‌توانم، اینکه می‌خواهم «بامزه» را رها کنم چون عملا شکست خورده و آن چیزی نبوده که می‌خواستمش، واقعیت اینکه چقدر دلم می‌خواهم رویای پانزده سالگی‌ام را زندگی کنم اما پولش را ندارم. زندگی کی اینقدر سخت و پیچیده شد که من نفهمیدم؟ در کمال رخوت روزها را سپری می‌کنم. صبح تا ظهر را یک جور، ظهر تا شب را یک جور دیگر و شب تا صبح را با تشویش. خیال اینکه هرگز قرار نیست روی خوش زندگی را ببینم اعصابم را بهم می‌ریزد. با این کله‌ی پرباد و روح پرافاده معلوم هم هست که هرگز به‌جایی نخواهم رسید. از مدرسه خسته‌ام، از درس خسته‌ام، از نوشتن و ننوشتن خسته‌ام، از بیدار بودن و خوابیدن، از دوست داشتن و دوست داشته شدن، از سفر رفتن و نرفتن، از رانندگی نکردن توی یک جاده‌ی بارانی، از زن بودن، از همه چیز و همه کس خسته‌ام. خودم را یک شکست خورده‌ی تمام عیار می‌دانم. بدون کوچک‌تین موفقیت و دستاوردی. انگار که دنیا روی سرم هوار شده. پس کی قرار است کمی ا اولین خوابِ پس از مشهد...ادامه مطلب
ما را در سایت اولین خوابِ پس از مشهد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bdelbaramad3 بازدید : 73 تاريخ : دوشنبه 30 خرداد 1401 ساعت: 1:29

دوشنبه, ۲ خرداد ۱۴۰۱، ۰۲:۴۴ ب.ظ هدی هو رزومه‌ام را برای ویترین فرستادم و نادیده گرفته شدم. طبیعی هم بود. چرا -از قراری- بهترین پیتزایولوی تهران باید مرا بدون هیچ رزومه‌ای بخواهد؟ البته که اگر هم می‌خواست من قرار نبود بروم! آن موقع بود که از خدا می‌خواستم یک آدم پودار، بی‌دغدغه و کم‌قید باشم اما لااقل به آرزوهایم برسم. اما خب سرنوشت من این است که نه پولدار باشم، نه بی‌دغدغه و نه حتی کم‌قید. پس مجبور هستم با همین چیزی که دارم بسازم. مثلا با اینکه دوست دارم بعد از حرف زدن با پیزایولوی پیتزا پای رزومه‌ام را بفرستم و این شانس را به خودم بدهم که حداقل برای سه ماه کمی شادتر باشم، اما باز هم به سمتش نمی‌روم. در عوض تصمیم می‌گیرم در فلان کار و مسابقه شرکت کنم. یا فلان کتاب را بخوانم. یا رزومه‌ام را برای فلان مدرسه بفرستم! راستش از اینکه تا گردن توی روزمرگی فرو رفته‌ام خسته شدم. امسال که پس از هفت سال به نمایشگاه کتاب رفتم حس می‌کردم همان دختر پانزده شانزده ساله هستم که با مامانم، زهرا و مامانش به نمایشگاه می‌رفتیم. همان سالی که دا تازه چاپ شده بود و قیمتش 29 هزار تومان بود!!! امسال اگر می‌توانستی یک کتابچه‌ی جیبی پیدا کنی هم قیمتش بیشتر از این حرف‌ها بود. خلاصه اینکه من خسته‌ام. آنقدر خسته که حتی حال ندارم این متن را از اول بخوانم تا مطمئن شوم نگارشش صحیح است. متنی که مطمئنم هیچ کجایش درست از آب در نیامده. یک متن، فقط برای اینکه مغزم را خالی کنم. ۰۱/۰۳/۰۲ ۰ ۰ هدی اولین خوابِ پس از مشهد...ادامه مطلب
ما را در سایت اولین خوابِ پس از مشهد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bdelbaramad3 بازدید : 73 تاريخ : دوشنبه 30 خرداد 1401 ساعت: 1:29

هو   کی فکرش را می‌کردیم که امسال تک‌تک سحرها را در خانه باشیم، حال آنکه سال‌هاست هرگاه اراده کرده‌ایم یا در این هیئت بوده‌ایم یا در آن محفل قرآن سر گرفته‌ایم. خیلی دلم می‌سوزد. همیشه وقتی می‌شنیدم که اولین خوابِ پس از مشهد...ادامه مطلب
ما را در سایت اولین خوابِ پس از مشهد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bdelbaramad3 بازدید : 103 تاريخ : پنجشنبه 29 خرداد 1399 ساعت: 15:26

هو

 

امشب پیشنهاد خوشحال‌کننده‌ای دریافت کردم.

به امید روزهای بهتر.

اولین خوابِ پس از مشهد...
ما را در سایت اولین خوابِ پس از مشهد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bdelbaramad3 بازدید : 108 تاريخ : دوشنبه 15 ارديبهشت 1399 ساعت: 15:32

هو   برایم خیلی عجیب است که مدت طولانی می‌شود که اینجا چیزی ننوشته‌ام. شاید یک روزی در مخیله‌ام هم نمی‌گنجید که چند ماه بگذرد و من حتی یک خط هم خاطره‌نگاری نکرده باشم. این روزها که سخت مشغول ویرایش کت اولین خوابِ پس از مشهد...ادامه مطلب
ما را در سایت اولین خوابِ پس از مشهد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bdelbaramad3 بازدید : 102 تاريخ : سه شنبه 5 فروردين 1399 ساعت: 0:36

هو   ساعت دو و یازده دقیقه‌ است که شروع به نوشتن می‌کنم. فقط منم که بیدارم و همسایه‌ی طبقه‌ی بالا که معلوم نیست نصف شبی یادش افتاده چه چیزی را جا‌به‌جا کند. این اولین عید ما در خانه‌ی خودمان است. درست اولین خوابِ پس از مشهد...ادامه مطلب
ما را در سایت اولین خوابِ پس از مشهد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bdelbaramad3 بازدید : 100 تاريخ : سه شنبه 5 فروردين 1399 ساعت: 0:36

هو

بدون هیچ آورده‏‏ ای،
کاش همینطور بی تشریفات مارا بپذیری...
اولین خوابِ پس از مشهد...
ما را در سایت اولین خوابِ پس از مشهد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bdelbaramad3 بازدید : 103 تاريخ : شنبه 19 بهمن 1398 ساعت: 1:46

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
اولین خوابِ پس از مشهد...
ما را در سایت اولین خوابِ پس از مشهد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bdelbaramad3 بازدید : 125 تاريخ : شنبه 19 بهمن 1398 ساعت: 1:46

هو حقوق 9 میلیونی خیلی اغوا کننده بود. برای همین در کسری از ثانیه رزومه را در مقابل پیشنهاد همکاری‌شان فرستادم! البته آن‌ها هم در کسری از ثانیه خیلی با رزومه‌ی من حال کردند و دقیقن فردا صبحش زنگ زدند اولین خوابِ پس از مشهد...ادامه مطلب
ما را در سایت اولین خوابِ پس از مشهد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bdelbaramad3 بازدید : 110 تاريخ : شنبه 19 بهمن 1398 ساعت: 1:46